اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جوانان» ثبت شده است

هستند گروهی از جوانان منتقد حالا
دارای افکاری جدید و برخلاف ما
با عینک خود زندگی را دوست میدارند
هستند عضو جامعه چون دیگران آنها
باید جوانان را پذیرا با خردمندی
این ها عزیزانند و مثل بچّه های ما
باید سخن ها را شنید و راه حلّی یافت
سازد تضارب بهر رشد جامعه غوغا .

  • احمد یزدانی

شد اکنون روزگار ویژه آغاز

جوانان کرده طرح فکر و ایده

از آنجائی که انسان وقت زادن

شود با شکل خاصش آفریده

چه خوب است تا که هرنسلی خودش هم

برای رشد خود طرحی کشیده

بُوَد راه نجات خلق در آن

چه خوب است حاکمان آن را شنیده

نهاده خودپسندی را به یکسو

ترازو بود حق از آن چکیده

هر آن امری که بر خود ناپسندند

برای هیچکس آن را ندیده

نخواهند هیچکس را نوکر خود

نخوانند خویشتن را برگزیده

بپرسند از نظرهای جوانان

جوانان تمیز و پاک عقیده

اگر اینگونه می‌کردند قبلاً

نمیشد پرده ها اکنون دریده

اگر چه عالمی در گیرو دار است

صداقت از جوامع پرکشیده

ولی ایران و ایرانی رشید است

هزینه داده در راه عقیده

اگر از رفته ها عبرت بگیرد

بلوف از سوی شیطان را ندیده

بهمراه خرد با خیر و خوبی

نموده انتخابی برگزیده

تفرّق را بگور خود سپرده

کنار هم ز هر رنجی رهیده

شده احیا بزرگی های ایران

جهانی پشت مرزش صف کشیده

همه ایرانیان شاداب و خندان

دوباره بام عالم را خریده.

 .

  • احمد یزدانی

جهان نو می‌شود افکار هم نو
چرا داری گمان هستی فقط تو
جوانان را به آغوشت بکش تا
گرفته دستت افتادی اگر چو.

  • احمد یزدانی