همشهریان من عشقم نثارتان
خورشید و مه شده خدمتگزارتان
نان گرم و آبِ گوارایتان خُنک
جاری ز شیر و عسل جویبارتان
هر قفل بسته شود معبر امان
هرگز به درب بسته نیفتد گذارتان
سرسبز و خنده رو چو چمنزار سرچمن
گردد چو روح غزل ها وقارتان
هر یکقدم بشود صد قدم ز مهر
باشد فرشته نگهبان کارتان
همواره یار ضعیفان بی پناه
راه نفوذ بسته بُوَد در حصارتان
از شرّ قصدِ بد و حاکم خراب
ایمن و یاورتان کردگارتان
رویای لحظه های شما عشق روی دوست
رونق گرفته از او کارو بارتان
وقتی که گشته خدا یاور شما
افزون تر از گوهر و طلا اعتبارتان .
- ۰ نظر
- ۰۳ دی ۰۰ ، ۲۲:۰۸