گل ز زیبائی خود در همه عمرش لرزید
زخم عاشق کشی و داس خیانت را دید
چون به گلدان اسارت سفرش شد آغاز
به رخ قاتل خود با دل خونین خندید .
- ۰ نظر
- ۲۷ شهریور ۰۴ ، ۰۴:۴۴
گل ز زیبائی خود در همه عمرش لرزید
زخم عاشق کشی و داس خیانت را دید
چون به گلدان اسارت سفرش شد آغاز
به رخ قاتل خود با دل خونین خندید .
در میان بزم رندان نیست حرفی از خطا
دختر رز با سیه مستان برقصد با حیا
چونکه میبیند ز نقش خویش هرکس روی آب
نقش زیبا میکند زیبائیش را برملا .