اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خردمند» ثبت شده است

چون فاطمه بنت اسد رو به خداوند
یاری طلبید از بَرِ زاییدن فرزند
برداشت تَرَک خانه کعبه به درون رفت
آمد علی و برلب گیتی شده لبخند
ماهِ رجب آغازِ سه ماهِ پر از عشق است
آنان که شدند معتکفش گشته فرهمند
رودیست پر از شیرو عسل جاریِ جنّت
هرکس که کند تَر لبی از آن شده خرسند
مولای جهان حضرت نورو خرد و شور
عشّاق همه با سیرهِ ایشان شده پیوند
هرکس بزند دَم به ولا یا که لقایش
روشن شود و تلخی او گشته چنان قند
مولاست که بر عالمیان زمزمِ ثانیست
هستی خودِ مولا بُوَد از چشم خردمند
آنکس که در او چشمه ی ایمان شده جاری
هرلحظه بگیرد زِ رسول و علیش پند
هرکس دل و جانش علوی شد عسلی شد
می پرورد این رود بزرگانِ برومند .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۳۶
  • احمد یزدانی

باید که نشسته از فداکاری گفت

از جبهه و از جنگ و وفاداری گفت

از لشکریان تحت تحریم و نبرد

با قلدر عالم به سزاواری گفت


باید که بمیدان برویم از نو ما

مردانه بیان کنیم از راز بقا

از ظلم و دفاع سخت میهن ، محکم

تا زنده بماند آن فداکاری ها


از قصّه ی جنگیدن با کفتاران

از دشمن و هم بستریش با شیطان

از غیرت و مردانگی همّت ها

از احمد و محمود و کریم و چمران


از موشک و دست خالی و جنگ شدید

از آنچه که تاریخ جهان کمتر دید

از مرد و زن رشید ایران بزرگ

از راز مقاومت و خورشید امید


از بال و پر بلند نورانیّت

از عالم بینظیر انسانیّت

از جنگ بدن و تانک و از فهمیده،

از آتش و وحدت و جهانی غیرت 


امّا سخن نهائی من لندیست

پروانه ی در آتش غیرتمندیست

آغوشِ گشوده ی شهادت ، خوشبخت

در اوج و فراز کاخ عزّتمندیست .

  • احمد یزدانی