اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوراهی» ثبت شده است

من اینجا مانده ام بریک دوراهی سخت حیرانم
نچیدم میوه های آرزومندی پشیمانم
به پایش داده ام عمر و جوانی را ، ولی افسوس
نمیدانم بمانم یا جدا گردم پریشانم
فریب وعده های مردم نااهل را خوردم
به ظاهر بسته ام دل اشتباه کردم و می‌دانم
رفیقان‌ گفته اند و من نفهمیدم که حق دارند
کنون دیر است و فهمیدم و دستی بر گریبانم
نباشد پاسخ فکر و خرد توهین یا  تهمت
همه در فکر خود هستند و پاسخ نیست ، گریانم
در این صحرای پر مکر و فسون لعنت و تهمت
بدنبال نجات خویش حیرانی شتابانم.

  • احمد یزدانی