اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رحیل» ثبت شده است

کشیدند صندلی از زیر پاهای مسلمانی

گروهی سارق فرصت طلب، دزد خیابانی

عصا از کور می دزدند آیا تو نمی بینی؟

چرا ترسیده پیچیدی به صحّاری نادانی؟

چقدر صبر و تحمّل ؟از چه رو همراهی بیجا؟

شکایت کن از آنها تا نمانی در پشیمانی

شریک جرم باشد هرکه با مجرم مدارا کرد

مگر تاریخ و درس مانده بر جا را نمیخوانی؟

زمان و حوصله تنگ است و راهی نیست تا مرگت

رحیل آید شود چشمان بودن از تو بارانی

لباس قدرت است و هرکه پوشیدست واداده است

مگر یک عدّه ی کم مثل آن پیر خراسانی

نترس از حاشیه وارد شو در متن خطر برخیز

شود بازی تمام و داور است و سوت پایانی .

  • احمد یزدانی