دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۴۱ ب.ظ
کشیدند صندلی از زیر پاهای مسلمانی
کشیدند صندلی از زیر پاهای مسلمانی
گروهی سارق فرصت طلب، دزد خیابانی
عصا از کور می دزدند آیا تو نمی بینی؟
چرا ترسیده پیچیدی به صحّاری نادانی؟
چقدر صبر و تحمّل ؟از چه رو همراهی بیجا؟
شکایت کن از آنها تا نمانی در پشیمانی
شریک جرم باشد هرکه با مجرم مدارا کرد
مگر تاریخ و درس مانده بر جا را نمیخوانی؟
زمان و حوصله تنگ است و راهی نیست تا مرگت
رحیل آید شود چشمان بودن از تو بارانی
لباس قدرت است و هرکه پوشیدست واداده است
مگر یک عدّه ی کم مثل آن پیر خراسانی
نترس از حاشیه وارد شو در متن خطر برخیز
شود بازی تمام و داور است و سوت پایانی .