در زمستان که زند نعره ی مستانه کلاغ
وَ شده نقره ای از برف سفیدش در و باغ
چشم امّید زمین روی بهار و هنرش
بوده عالم به تماشای حضورش مشتاق .
- ۰ نظر
- ۱۰ آذر ۰۳ ، ۱۸:۵۱
در زمستان که زند نعره ی مستانه کلاغ
وَ شده نقره ای از برف سفیدش در و باغ
چشم امّید زمین روی بهار و هنرش
بوده عالم به تماشای حضورش مشتاق .
شد زمستان مدّعی تر از بهار
خنده در پستو نشسته غمگسار
بوده درگیر گرانی مملکت ،
لاکچری شد کاسه ای ماست و خیار .
ساقی رندان و مستانی تو عشق
نوبهاران در زمستانی تو عشق
جان جانان گوهر دلدادگی
صبر رویش در بهارانی تو عشق .