من آن زاغ ته باغم که با قارش خبر از فصل غمگین داد
آن موجی که با همدستی ساحل به دریا حبس سنگین داد
و هنگامی که زنبق خفته در آغوش شبنم در سحرگاهان
خبر از تیرباران گل عاشق بجرم عشق دیرین داد .
- ۰ نظر
- ۲۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۲۷
من آن زاغ ته باغم که با قارش خبر از فصل غمگین داد
آن موجی که با همدستی ساحل به دریا حبس سنگین داد
و هنگامی که زنبق خفته در آغوش شبنم در سحرگاهان
خبر از تیرباران گل عاشق بجرم عشق دیرین داد .
در سحر عشق بی ریا شده است
رمز اخلاص ربّنا شده است
دلبری راه و رسم خود دارد
هرکه دل داد دلربا شده است.
تنگۀ واشیم و گردنۀ حیرانم
مستیِ نیمه شب و وِردِ سحرگاهانم
ناز دنیای بنانم، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ،قدح قوچانم
غزل حافظم و مثنویِ مولانا
کوتوالم من و در بند بلا خندانم
می خوری باده فـروشم،دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ،کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهـان انسانیست
تخت جمشیدم و چون گوشه ای از ایرانم.
احمدیزدانی