اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرپنجه» ثبت شده است

دست تقدیر به سرپنجه قدم میزد ، عشق

شاعرِ شهر سحرگاه قلم میزد ، عشق

پرده دارانِ عفافِ ملکوت آمده اند

حضرتِ رهبرِ ما نیز رقم میزد ، عشق

خبر آمد همه جا هست چراغان امشب

جشنِ دیدار به پا کرده شهیدان امشب

گفته اند عرش نشینان به ملائک ، بروید،

وببینید بهشت آینه بندان امشب

شیعیان  ؛ باز گُلی از گلِ ما پرپر شد

گُلِ ما نه ، گلِ گلزارِ خدا پرپر شد

وقتِ عشقبازیِ  عُشّاق فراهم آمد

یاحسین ، عاشقی از کوی شما پرپر شد

عطرِ پیراهنِ یوسف به وطن برگشته

چشمِ یعقوبِ وطن در غمِ او تَر گشته

زده بر سر همه ی پیرغلامان حسیـن(ع)

بازهم لاله ی ما هست کـه پَرپَر گشته

شب گمان کرد که ما خانه ی ویران هستیم

سست پیمان و رفیق رهِ شیطان هستیم

می نشیند به سرِ جایِ خودش داعش هم

او ندانست که ما مردم ایران هستیم

داعش ، این لقمه بزرگ است ،گریبانگیر است

داعش این خطّه گذرگاهِ پلنگ و شیر است

مطمئن باش که شد موقعِ نابودی تو

حقّ و باطل همه ی عمر بشر درگیر است

  • احمد یزدانی