اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سودای سود» ثبت شده است

درد دوری آتشم زد کار من شب زنده داری

در سرم باقی نمانده جز ‌وبال انتظاری

گرچه میدانم ندارد حاصلی با خودفریبی

میکنم طی روزگارم را به روز و شب شماری

در توهّم خوش خیالی شد همه سرمایهٔ من

میکنم سودا من آن را با شکیب بیقراری

بلبلی شوریده ام در محبس تنگ قفس من

عشقبازی میکنم با یاد مرغان شکاری .

  • احمد یزدانی