اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاه و گدا» ثبت شده است

خنده بر ریش همه خلق خدا زد کرونا

محکی بر خرد و دانش ما زد کرونا

ذرّه ای که نشود دیده چنین غوغا کرد

لطمه از چین و بفرمان سیا زد ، کرونا

مدّعی بوده که ما آخر عقلیم و خرد

پنبه ی خواب خوش شاه و گدا زد ، کرونا

خودمان از خودمان خورده گلی تاریخی

زیر توپ من و تو رو به هوا زد کرونا

جای دینداری و همراهی و همدردی ها

خنجری پشت دیانت ز قفا زد کرونا

همه مردود شدیم و همه بازیچه ی او

چک خود را بمن و گوش شما زد کرونا

در زمانی که نیاز همه آرامش بود

داد خود را به قم و حوزه ی ما زد کرونا

بازهم فرصت عبرت و توجّه باقیست

بوق هشدار که با بانگ رسا زد کرونا .

  • احمد یزدانی

صف کشیدند عاشقانت هرطرف ،شاه و گدا
دور زیبائی تو در گردشند پروانه ها
نغمه میخوانند در گوشت برایت بلبلان
گشته اند بسیاری از مردم به نازت مبتلا
میکنی دیوانه با چشمان خود هر عاقلی
نیست در دنیا کسی مثل تو زیبا و بلا
هیکل رعنای تو زد روی دست هرگلی
از تماشای تو اینجا خون به پاشد ،خون به پا
آمدی هربار ،دزدیدی دلی را برده ای
شد شکایت ،مانده روی دستها پرونده ها
خوشکلی اندازه دارد،انقدر خوشکل نباش
هرچه داری رو نکن از جلوه ها و عشوه ها
قلب لیلی از تو خون شد روی شیرین از تو زرد
دست بکش از سرقت دل ،توبه کن محض خدا
أرزوی مرگ تو دارم چون از بس ظالمی
از خدا خواهم که یارت برتو گردد بی وفا.

  • احمد یزدانی