اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شوریده» ثبت شده است



در توهّم خوش خیالی شد همه سرمایه ی من

می کنم سودا من آنرا با شکیب بی قراری

بلبلی افسرده ام در محبس تنگ قفس من

عشقبازی می کنم با یاد مرغان شکاری .

  • احمد یزدانی

سرسبزی من جانم 

آزادی زندانم

در کوچه ی تنهائی

جوئیده تو را امشب

در خلوت عشقت آه

در پهنه ی مهرت ماه

در بستر رسوائی

بوسیده تورا امشب

با سایه ی تو تنها

طی کرده خیابان‌ها

دیوانه ی دیوانه

لولیده تو را امشب

در باد تو من کاهم

با یاد تو همراهم

دلبسته به مهر تو

شوریده تو را امشب

برگرد بیا یارم

از دوری تو زارم

در مزرعه ی جانم

جوئیده تو را امشب

بر سفره ی  مهر تو

مبهوت سپهر تو

در عالم بدنامی

نوشیده تو را امشب 

پوشیده امت امشب

رقصیده امت امشب

از عمق وجود خود

بخشیده امت امشب.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۴۳
  • احمد یزدانی