گفت با شیری شغالی نیمه میر
جنگ کن با من اگر هستی امیر
یک نگاه چپ به او انداخت شیر
گفت رد شو گوشه ای ساکت بمیر
جنگ با چون تو نه در شأن من است
من امیر جنگلم تو یک اسیر
وقت رفتن گفت با او آن شغال
کرده ای وحشت گرفتی دست زیر
من به جنگل رفته میگویم که شیر
کرده وحشت از من و نبود دلیر
گفت با او شیر این بهتر بود
تا که با تو دربیفتم ناگزیر
ادّعا از تو برایم بهتر است
تا که شیران گفته خر بود او نه شیر
- ۰ نظر
- ۲۹ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۴۱