با دلبری دل میبری از من تو زیبا
با عشق دیدار تو میخواهم جهان را
من دوستت دارم و می میرم برایت
هستی برای من تو شیرین تر ز رویا.
- ۰ نظر
- ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۰۶
با دلبری دل میبری از من تو زیبا
با عشق دیدار تو میخواهم جهان را
من دوستت دارم و می میرم برایت
هستی برای من تو شیرین تر ز رویا.
داده تاوان عشق خود رامین
ویس او عاشقانه ای غمگین
درد و داغ رسیدن آن ها ،
کرده غمهای زندگی شیرین .
شعر من و شبگردیم رویای شیرین است
شبگردی رویا به باغ شعر دیرین است
شعرم می ناب است دل را میکند آرام
در هر پیاله از غزل ها اوج تسکین است
آیا کویر از درد باغ گل خبر دارد
او از حسد میسوزد و گل رنجش از این است
هر غنچه دامن میکشد تا جلوه گر باشد
در دامن معشوق عاشق سر به بالین است
دل تا نکرده عاشقی از عشق میفهمد؟
شیرین صدای تیشه ی فرهاد سنگین است .
زیر پای مردم هستم ریز مانند غبار
می نویسم شعر از احوال تلخ روزگار
نیست شیرین حال دوران تا بگویم من از آن
هرچه میبینم فقط تلخیست ، مثل زهرمار
کام عالم تلخ و کام من از آن هم تلخ تر
میروم شیرین بگویم می نگارم تلخ تر
ظاهرم خوبست چون دارم تظاهر میکنم
از غم مردم منم از زهر مارم ، تلخ تر .