.
وقتی که در هوای قفس غوطه میخورم
رنجیده از خیال تبر با صنوبرم
طوفان در انتظار و خطرهاست در کمین
تو ساحلی خیالی و من مسخ باورم .
- ۰ نظر
- ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۵۳
.
وقتی که در هوای قفس غوطه میخورم
رنجیده از خیال تبر با صنوبرم
طوفان در انتظار و خطرهاست در کمین
تو ساحلی خیالی و من مسخ باورم .
قصّه ی ما سقوط باور بود
خشم داس و تن صنوبر بود
آنقدر شد دروغ قدرتمند
حق غریبه و حرف دیگر بود
همه بودند در تمام سطوح
باطل از بهرشان چو دلبر بود
مانده تنها و بیکس و غمگین
هرکه با حق چنان برادر بود
دشمنان شاد و دوستان غمگین
این سرانجام و حرف آخر بود .