- ۰ نظر
- ۲۹ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۲۳
چشمان به راهِ تو ، دل بیقرار خویش
در جستجوی نرگسِ والاتبارِ خویش
عطرِ تو هست ،نمی بینمت چرا؟
ای گُل نظر نکنی سوی خارِ خویش؟
بردی دلم به محبّـت وَ نازِ خود
شد سینه عاشقِ تو ، داغدارِ خویش
هربار برتو وَ کاخت کنم نظر
مفتونِ مهر تو و کردگار خویش
بردی مرا به سفرهای دوردست
با موج مهربانی عالم شکار خویش
هستی تو حاضر غایب ز دیده ها
دریاب عاشقِ چشم انتظارخویش
شاید که دیده ببیند ولی تورا
نشناسد از سیاهی قلب نزار خویش
برمنتظر همه دنیا نگاهِ یار
پروانه ی خیالِ تو دارد کنار خویش