اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشق» ثبت شده است

 

 

 

 

  • احمد یزدانی

چشمان به راهِ تو ، دل بیقرار خویش

در جستجوی نرگسِ والاتبارِ خویش

عطرِ تو هست ،نمی بینمت چرا؟

ای گُل نظر نکنی سوی خارِ خویش؟

بردی دلم به محبّـت وَ نازِ خود

شد سینه عاشقِ تو ، داغدارِ خویش

هربار برتو وَ کاخت کنم نظر

مفتونِ مهر تو و کردگار خویش

بردی مرا به سفرهای دوردست

با موج مهربانی عالم شکار خویش

هستی تو حاضر غایب ز دیده ها

دریاب عاشقِ چشم انتظارخویش

شاید که دیده ببیند ولی تورا

نشناسد از سیاهی قلب نزار خویش

برمنتظر همه دنیا نگاهِ یار

پروانه ی خیالِ تو دارد کنار خویش

  • احمد یزدانی
شسته ام از بیوفائی سینه را
کرده ام شادی غم دیرینه را
عاشقِ عشق و پریشانی شدم
داده ام دستِ فنا هر کینه را .
#احمد_یزدانی
  • احمد یزدانی