اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غریبه» ثبت شده است

هر غریبه خفتگان را کدخدائی میکند
هر فراری در قفایش ادّعائی میکند
چون که کشتی را رها سازی بدریای مهیب
دزد دریائی برایش ناخدائی میکند .

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۰۵
  • احمد یزدانی

این غریبه بی پدر مادر دلار
زندگی را کرده بر ما زهر مار
دائماً در جنبش و در جرزنی
نوکر او مردمان بی بخار .
#کوتوال_خندان
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir

  • احمد یزدانی

چشمان و دست و دلم گرمِ کارِ خویش

فکرم اسیرو گرفتارِ زار خویش

مثلِ غریبه ها شده ام با نگاهِ خود

در جستجوی ذرّه ای از اعتبار خویش

آتش کشیده ام همه ی هستی ام ، سپس

دادم بدست باد تمام غبار خویش

هستم اگرچه بظاهر میان شهر

چون سایه در مجاز مدار حصار خویش

از آدمی که خروش است و ادّعا

نشنیده ام بجز از افتخار خویش

گفتند حق طلبیم و شنیده ام

وقت عمل ندیده یکی از هزار خویش

پایان گرفته زندگی و راه مانده است

راه نرفته ی در احتضار خویش

از بس شعار دیانت شنیده ام

شد کفر دین و دین عملش انتحار خویش

در آرزوی دور و درازی است روح من

چشمش ندید و زد به گذر بیگدار خویش

لرزان چو شعله ی شمعم در انتظار

مرگم بیایدو من داغدار خویش

یا آنکه باد حوادث به تندری

یک شب مرا ببرد تا مزار خویش.

#احمد_یزدانی

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۰۷
  • احمد یزدانی