اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فین» ثبت شده است

بازهم فلسفه در جنگ کلام آوردن
از جنون با خرد و عقل پیام آوردن
خنجر از پشت فرو کرده سپس خندیدن
دشمنی کرده و سوغات سلام آوردن
باختن از چپ و از راست ولی خنده برد،
برلبت ، باز پناه بر لب جام آوردن
هرطرف هُل بدهند تا که تورا پرت کنند
دوستان را خفه کرده و به دام آوردن
شهر خالی شده و نیست کسی ساکن أن
بازهم صحبت آبادی و نام آوردن
برده اند فین که ببرّند سر میرزا را
حکم را داده وَ اِن قُلتِ حرام آوردن
نیست راحت که ببینی و ببندی چشمت
تا که باشی بچری ، بخت بکام آوردن
بر قرمساقی این عصر نخند ای عاقل
با خرافات شود رای عوام آوردن.

  • احمد یزدانی