فرزند قلل و کوه و کوهستانم مفتون جمال و جلوه ی گیلانم شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن در معرکه ی باد خوش و رقصانم دائم و مرتّباً در آمد شدنم چون مارکوپولو به گردش دورانم من چشمه ام و مقصد من دریاهاست آرام بسوی مقصدم میرانم از صخره و قلّه های کوهستانی سرسخت شدم ،مقاومت در جانم گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست از دیدنِ روی ماه او خندانم امّا همه ی نای و نوایم تهران معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم اینها که شنیده اید یک جمله چنین من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم
اومد ترامپ دوباره هم دیوونه هم بوره اهل جدال و جنجال موزی چو موش کوره با هارت و پورت خالی دنیا رو کرده کوره دستش بخون آلوده یک قاتل شروره سرمایه دار مرموز فکر و خیالش زوره این حقّه باز مرامش تو هر قماری سوره دنبال گاو شیرده از تیغ زدن کیفوره بر هر مرض مسکّن از راه حل بدوره میره تو لاک وعده خوب میدونه منفوره راه نجاتش آخر خاک سیاهه گوره .