اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرک» ثبت شده است

هوا پس باشد از دست حماقت
بود عنوان جعلی یک سعادت
گروهی در پی نشخوار فکری
به مدرک رو نموده بی لیاقت
تلاش و سعیشان القاء عنوان
براشان دکتری آمال و غایت
نه دکترهای اهل فضل و دانش
فقط نامی تهی از علم و زحمت
شبانگاهان به بستر رفته ، صبحش
شدند دکتر پس از یک استراحت
اگر با زحمت خود گشته دکتر
عمیق هستند و دستان کرامت
نباشد ادّعائی در کُنش ها
شود ساطع ز گل بوی لیاقت
گرفتاری ز دست عقده ای هاست
گرفته دکترا یکشب به سرعت
زبان سرخ سرها داده بر باد
به سبزی رو کنم تا گشته راحت .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۲۸
  • احمد یزدانی