اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسخ» ثبت شده است

عرشه ی لنج و من با تو آنجا
ساحلی گم شده در صدف ها
ریزش تند باران بندر
می زنم با تو دل را به دریا
زخم کهنه ، قدم در دل شب
مسخ و زخمی وَ تنهای تنها
آرزو تا که پهلو بگیری
من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • احمد یزدانی

.

وقتی که در هوای قفس غوطه میخورم

رنجیده از خیال تبر با صنوبرم

طوفان در انتظار و خطرهاست در کمین

تو ساحلی خیالی و من مسخ باورم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۵۳
  • احمد یزدانی