اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معلم» ثبت شده است

 


علم با سعی تو کامل میشود

خیر از گام تو واصل میشود

ای معلّم از چراغ عمر تو ،

چون عسل زهر هلاهل میشود .

  • احمد یزدانی

بُوَد هرکلاسی چنان یک درخت

دهد میوه بسیار چون تکدرخت

معلّم نثارش کند عشق خود

به سرما و هنگامه ی باد سخت

نباشد برایش ثمر از تلاش

تو گوئی از او خفته اقبال و بخت

به امّید آن روزگارم که تا

نباشد برایش غم نان و رخت.

  • احمد یزدانی

بود هر کلاسی چنان یک درخت

دهد میوه بسیار ای نیکبخت

معلّم نثارش کند عشق خود

به سرما و گرما و با کار سخت

نباشد برایش ثمر از تلاش

در این وضع خوابیدن شانس و بخت

به امّید آن روزگارم که تا

نشسته چو فرمانروا روی تخت .

  • احمد یزدانی

 

ت

  • احمد یزدانی

شعر و صدا احمد یزدانی

من معلّم بوده ام

 

  • احمد یزدانی