اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «منفجر» ثبت شده است

دشمنی میشود به صد علّت
بین اجناس و جیب ما راحت
یکطرف وضع جنس و قیمت ها
سوی دیگر دلار بی غیرت
یک تلاطم و یک تنش کافیست
تا شود نصفه نیمه اموالت
حال و روز همه تماشائیست
در چنین وضع و حال ناراحت
ترس دائم و مستمر یک سر
شده مین ، منفجر سر راهت
پشت پرده به صد کلک جاریست
رود ثروت ز خون یک ملّت
در چنین حال و روز و اوضاعی
گفته یلدا ، نمی کند اذیت؟ 
میشود روز و روزگاری که
این گرانی نیاید همراهت
با امید است زندگی زیبا
نا امیدی برد ته چاهت .
#کوتوال_خندان
  • احمد یزدانی