نمیدانی چه ها دیدم من از خون درخت تاک
هرآنکس خورده یک جرعه از آن را رفته تا افلاک
بیا بنشین کنار من که شاید پا دهد روزی ،
تو هم نوشیده از آن تا شود دنیا و دینت پاک .
- ۰ نظر
- ۰۹ مهر ۰۳ ، ۲۰:۳۶
نمیدانی چه ها دیدم من از خون درخت تاک
هرآنکس خورده یک جرعه از آن را رفته تا افلاک
بیا بنشین کنار من که شاید پا دهد روزی ،
تو هم نوشیده از آن تا شود دنیا و دینت پاک .
نمیدانی چه می بینم من از خون درخت تاک
هر آنکس خورده است یک جرعه از آن رفته تا افلاک
بیا بنشین کنار من که شاید پادهد روزی
تو هم نوشیده از آن تا شود دنیا و دینت پاک.
شد اکنون روزگار ویژه آغاز
جوانان کرده طرح فکر و ایده
از آنجائی که انسان وقت زادن
شود با شکل خاصش آفریده
چه خوب است تا که هرنسلی خودش هم
برای رشد خود طرحی کشیده
بُوَد راه نجات خلق در آن
چه خوب است حاکمان آن را شنیده
نهاده خودپسندی را به یکسو
ترازو بود حق از آن چکیده
هر آن امری که بر خود ناپسندند
برای هیچکس آن را ندیده
نخواهند هیچکس را نوکر خود
نخوانند خویشتن را برگزیده
بپرسند از نظرهای جوانان
جوانان تمیز و پاک عقیده
اگر اینگونه میکردند قبلاً
نمیشد پرده ها اکنون دریده
اگر چه عالمی در گیرو دار است
صداقت از جوامع پرکشیده
ولی ایران و ایرانی رشید است
هزینه داده در راه عقیده
اگر از رفته ها عبرت بگیرد
بلوف از سوی شیطان را ندیده
بهمراه خرد با خیر و خوبی
نموده انتخابی برگزیده
تفرّق را بگور خود سپرده
کنار هم ز هر رنجی رهیده
شده احیا بزرگی های ایران
جهانی پشت مرزش صف کشیده
همه ایرانیان شاداب و خندان
دوباره بام عالم را خریده.
.
زندگی رود پاک و زیبا بود
جانبش رو به سوی دریا بود
شیطنت مثل بچّه ها کردیم
گِل شد آن مزد کار ماها بود .