اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پشیمانی» ثبت شده است

من اینجا مانده ام بریک دوراهی سخت حیرانم
نچیدم میوه های آرزومندی پشیمانم
به پایش داده ام عمر و جوانی را ، ولی افسوس
نمیدانم بمانم یا جدا گردم پریشانم
فریب وعده های مردم نااهل را خوردم
به ظاهر بسته ام دل اشتباه کردم و می‌دانم
رفیقان‌ گفته اند و من نفهمیدم که حق دارند
کنون دیر است و فهمیدم و دستی بر گریبانم
نباشد پاسخ فکر و خرد توهین یا  تهمت
همه در فکر خود هستند و پاسخ نیست ، گریانم
در این صحرای پر مکر و فسون لعنت و تهمت
بدنبال نجات خویش حیرانی شتابانم.

  • احمد یزدانی

از کرونا دلخور و زندانیم

ابر سیاه شب ظلمانیم

خشم فروخورده ای از  روزگار

خون به دل از جهلم و نادانیم

آمده است فصل بهاران ولی ،

من یخ و بوران زمستانیم

از گل و از بزم طبیعت نگو

گمشده در وادی حیرانیم

مثل مسلسل برسد حادثه

سیبل تک لشکر کیهانیم

گر دو سه روزی نشود حمله ای

جشن و خیابان چراغانیم

اسکله ای خسته ، غروبی خفه

ساحل نا امنم و طوفانیم

استرسی دائمی و مستمر

لرزه و پس لرزه ی ویرانیم

حمله نمودم به خودم بی هدف

مثل گل مرده ی شمعدانیم

بارش سیلم و تگرگم گهی

روح هوای بد و بورانیم

بگذر و تنها بگذار و برو

حامل ویروس پشیمانیم

با همه عالم سخن از من بگو

عاشق سرخورده ی ایرانیم .

خانه شده محبسِ جانم ، فقط

دلخوشیم گوشه ی عرفانیم

میشود این شب بشود روز تا

آمده شادی و غزلخوانیم ؟

.

  • احمد یزدانی

ابر سیاه شب ظلمانیم

سینه ی دریائی طوفانیم

خشم فرو خورده ای از دشمنان

زلزله سان موجب ویرانیم

هر شب و روزم شده یک واقعه

مثل هوای بد و بحرانیم

دامن هرکس که بگیرد پَرَم

شعله ی سرکش و پشیمانیم

بگذر و از خانه ی قلبم برو

درد فراگیر و پریشانیم

پای خودت را بکش ای دوست ، من

عاشق سرخورده ی ایرانیم .

.

  • احمد یزدانی

 

 

  • احمد یزدانی