چه قشنگ است با تو آسودن
در خیال عزیز تو بودن
پنجره رو به تو تماشائیست
کم کند غم به شادی افزودن .
- ۰ نظر
- ۱۰ آذر ۰۳ ، ۱۸:۳۲
چه قشنگ است با تو آسودن
در خیال عزیز تو بودن
پنجره رو به تو تماشائیست
کم کند غم به شادی افزودن .
تلخی درد دل پنجره با عاشق خسته
آجر دیوار ویرونی که منتظر نشسته
دل پر درد و غمینم مرگ و با چشام میبینم
صورتی سیاه و سوخته که از آئینه گسسته
بغض دلواپسی خواستن من نخواستن تو
برگ پائیزی خشکی که زیر پاها شکسته
من و پرسه های دیوونگی عالم رویا
من و پائی که بزنجیر غم عشق تو بسته .
دادم به دست تو دل را شکسته ای
پیمان بسته ی خود را گسسته ای
با آنهمه بهانه که در بودن تو بود
بی هر بهانه پنجره ی مهر بسته ای
من ساده دل و تو بیرحم و بی وفا
دستت به خون دل من تو شسته ای
در انتظار تو بودم ولی عَبَث
حتّی بمن ز رفتن خود هم نگفته ای ،
می آئی و خبرت نقل مجلس است
سنگ مزار و تو غمگین نشسته ای .
نسلِ پیچیده و زنجیری دنیا شده ایم
همچو رایانه وماکت ومقوّا شده ایم
نیست لبخند به یک کوچه که تاپنجره ای
رو به آن وابِشَوَد،خالقِ غم ها شده ایم
گر دلی شادشدو خنده به لب دید کسی
از تعجّب به مَثَل چشم چاهارتا شده ایم
شب و دریا وَ غروب و دِه وجنگل ، رویا
نه کلاغیم ، نه کبکیم ،معمّا شده ایم.