اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیغمبر» ثبت شده است

روشنایِ آسمانِ مهرِ مادر دختر است

بر پدر دُردانه و غمخوارِ دانا دختر است

چلچراغ اجتماع ، انگیزه ی کار پدر

قُمری مستِ چمن ، دنیای بابا دختر است

نور روشنگر به خانه ، عزّتِ نفس پدر

لنگر کشتیّ جانهای شکیبا دختر است

غنچه ی زیبای گل بر شاخسار زندگی

هر پدر را نعمتِ حیّ توانا دختر است

غمگسارِ هر برادر وقت رنج روزگار

خواهرِ یکرنگ و غمخواری توانا دختر است

لطف مخصوصی اگر خالق روا دارد به ما

لطف مخصوص خدا بر جان شیدا ، دختر است

روز دختر ، روز جشن شاد ابناء بشر

ضامنِ نسلِ بشر در دار دنیا دختر است

چون خردمندان به آیات الهی دل دهند

کوثر بخشیده بر پیغمبر ما دختر است.

  • احمد یزدانی

عدّه ای روزیم و یک عدّه شَبیم

هردو راهی رو به سوی مقصدیم

یک گروه نورو گروهی تیره گی

مثل خوبی و بدی ها در همیم

مدّعی ، من گرچه بد هستم و شب

ظاهرو باطن یکی ؛ بی ترس و بیم

دلخوشم تنها که میبیند خدا

مدّعی بسیارو ما خیلی کمیم

من نباشم روز را مفهوم نیست

لازم و ملزوم و از یک منبعیم

واقعاً استاد تردست است حق

حکمتی دارد فراگیرو عمیم

از دلِ مرداب ها گل میدهد

میکند گُل همدمِ خاری به بیم 

جمع اضداد است عمق معرفت

اشرف المخلوق کلّ عالمیم

اصل مطلب ، آخرِ کارِ همه

میکند پیغمبری دُرّی یتیم.



  • احمد یزدانی