اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کجروی» ثبت شده است

مملکت درخواب خوش امّا توبیداری پلیس 

روز و شب با کجروی درحال پیکاری پلیس 

پنجه در پنجه تو هستی با خطرهای بزرگ

باطل السّحر بدی با رمز هشیاری پلیس

می زنی خود را به قلب هر شلوغی با خرد

دشمنی با هر تشنّج و ولنگاری پلیس 

در دل گرما و سرما پاس آرامش دهی

در زمان ترس مردم ا‌وج دلداری پلیس 

میزنی بر هرچه کانگستر به قدرت توسری 

یاور مظلوم ودشمن با بدانگاری پلیس

تو پناه آخر مظلوم در ره مانده ای

عامل قانونی منکوب آزاری پلیس 

نظم و امنیت یکی از میوه‌های باغ تو 

تو به عهدت با خدای خود وفاداری پلیس 

تا زمانی که قوی هستی نباشد وحشتی

می رود در لانه از تو دیو بدکاری پلیس 

میکنی تدبیر حفظ روح آرامش ،چه خوب

چوب امنیت سر هر دیو ناکاری پلیس 

سوی سوگند خدا بر صحّت و امنیّت است

تو کلید کاخ امنیّت به کف داری پلیس 

این درخت پر ثمر با رنج تو گل می دهد

از برای ملّتی اوج فداکاری پلیس 

تو دژی مستحکم هستی با صلابت مقتدر

از دل مردم و آنها را هواداری پلیس

هر زمان امنیّت حاکم شد خرد بالنده شد

از برای مردم بالنده تو یاری پلیس.

  • احمد یزدانی