اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کدخدا» ثبت شده است

سطح گفتار دو کاندیدا حقیر

هرچه مطرح کرده اند خصمانه بود

بایدن از دست ترامپ و موضعش

مانده حیران ،  مثل یک دیوانه بود

چون پلنگ زخمی از او شد ترامپ

ادّعاهایش ریاکارانه بود

مردم عالم تماشا کرده اند

کارزاری را که نامردانه بود

فارغ از حرف و شعار و دشمنی

واقعاً شخص ترامپ پرچانه بود

هر دو بودند دشمن خونی هم

گفتگوهائی که بیشرمانه بود

بی نزاکت بی ادب بی حیثیّت ،

کار هر دو دلقک احمقانه بود

عمق ذات کدخدا بود این نشست

رو شده دستش که چون ویرانه بود

هردو وحشی هر دو درّنده چو گرگ

تابلوئی از وضع و حال خانه بود

یک دو قطبی خطرناک و پلید

چون سکانسی ماندنی ، جانانه بود .

  • احمد یزدانی

در دهِ دوری که حرف حق زدن جانبازی است

صحنه در دست گروهی راضی ناراضی است

آنکه روزی در غم ایمان مردم بوده است

از برای نفع خود در کار کافرسازی است

چون که  نان را در تنور قهر مردم می پزد

انعکاس سعی او مانند حزب نازی است

کرده کاری را که شیطان‌مانده در انجام آن

عاقلان فهمیده اند استاد صحنه سازی است

دهکده گر چند روزی میشود بالا و پست

در عوض رو میشود مشکل که از خودسازی است

می‌دهد کولی به دشمن کدخدای دهکده

حال و روزش حال و روز شخص از خودراضی است

هرکسی تنها بفکر حال و احوال خود است 

از عجایب حال آن ناراضیان راضی است

ظاهر خود را موجّه کرده امّا غافلند

ریشِ بی ریشه چو پشمی بهر پشتک بازی است .

  • احمد یزدانی