اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کویر» ثبت شده است




  • احمد یزدانی

بیحوصله بوده سر بزیر از غم تو
تنها چو درختِ در کویر از از غم تو
برگردی و در کنار من باشی اگر ،
گردیده اسیر دل امیر از غم تو .

  • احمد یزدانی

رود هستی و من دشتم
محتاج تو من هستم
جاری شو عزیز من
هستی تو که من هستم

کافیست شوی جاری
چون مرهمی و کاری
من منتظرت هستم
بر تشنه نمی باری؟

با یاد تو من مستم
هستی تو که من هستم
دلدار وفادارم
دستان تو و دستم

بی تو چو کویر هستم
از زندگی سیر هستم
با تو چو بهارانم
از سبزه سفیر هستم

جان می کنم ارزانی
گر قدر مرا دانی
تا لحظه ی مرگ خود
وابسته به پیمانی .

  • احمد یزدانی


مثل دریا آمدی با من کنار

ابر باران زا توئی من شوره زار

باش با من ای غم فرخنده ام

بر کویر تشنه ی قلبم ببار .

  • احمد یزدانی

مثل دریا آمدی با من کنار
ابر بارانی تو ، من صحرای زار
باش با من ای غم فرخنده ام
بر کویر تشنه ی قلبم ببار.

 

 

  • احمد یزدانی