اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گردآفرید» ثبت شده است

بنام خدا

خوان هفتم خوانِ سخت و کارزار دیگر است

رستم است و بعدِ رزمِ او بهارِ دیگر است

هست چون پیرانِ ویسه با سپاهِ روبرو

گردشِ خورشید در دورِ مدارِ دیگر است

دیگران در فکر تدبیرند و ما را لازم است

متّحد باشیم ؛ وقت ابتکار دیگر است

باید اکنون پیرمردان راهیِ هرسو شوند

گفت باید که وطن در اضطرارِ دیگر است

گَژدُهُم ؛ گُردآفرید ؛ گَرشاسِب و قارَن وَ گیو

در دلِ میدان و میدان را غبارِ دیگر است

روبرو جمعند چپ تا راست ، پیران و شغاد

مُهرِ پیروزی به  گُرزِ آبدارِ دیگر است

قاچِ زین را هرکسی محکم گرفت او می برد

شهر دل در انتظار تکسوارِ دیگر است

می نویسم من تمامِ رفته های خوب و بد

سینه ی تاریخ خود آموزگارِ دیگر است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۴۵
  • احمد یزدانی