اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گنجینه» ثبت شده است

بیعرضگی و بد عملی یار شماست
این ها همه سوغات گرانبار شماست
خاکی همه جای آن پر از گنج و شما
دزدیده و برده خورده این کار شماست

  • احمد یزدانی

از خدا خواهش نمودم ، از ودود

زندگی شیرین ، غمم را کرده دود

چون خدا گنجی برای من نمود ،

حمد و توحیدش در آن گنجینه بود

  • احمد یزدانی

خون دل‌های رگ تاکی تو

مثل گنجینه ی در خاکی تو

مَحرَم و همدل و همدرد منی

چون گُلی ، ساده ای و پاکی تو .

  • احمد یزدانی