اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۱:۳۲ ب.ظ

عمرهرکس بیگمان روزی تمام است

عمر هرکس بی گمان روزی تمام است گر بخواهد یا نخواهد
گردش روز و شب انسان را پیام است گر بخواهد یا نخواهد
میرود کشتی بسوی ساحل امنیت از باد موافق
میوه ی عمر بشر در ننگ و نام است گر بخواهد یا نخواهد
تا نباشد حرکت از مقصد سخن گفتن خیال است و توهم
شاه کلید حل مشکل در قیام است گر بخواهد یا نخواهد
راه خوشبختی به بازوی توانا بسته خالق با محبت
رشد انسان میوه ی سعی مدام است گر بخواهد یا نخواهد
بی ادب تنها و سرگردان بماند در تلاطم های دوران
آب هستی جاری جوی کلام است گر بخواهد یا نخواهد .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی