اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۴، ۰۵:۲۶ ب.ظ

غافلان از حاکمان عالمند

غافلان از حاکمان عالمند

مثل ضحاک و نرون خون می مکند

سدشان تنها زبان قدرت است

هر ضعیفی را چو حیوان می درند .

  • احمد یزدانی

نظرات  (۱)

جلوه ی نازجهان شیرین ولی فانیست، حرفش را نزن

کار دنیا بی وفائیهای طولانیست،حرفش را نزن

آسمان درآسمان درآسمان درآسمان تا هفت بار

تابلوئی از معرفت ، دانش و نادانیست،حرفش را نزن

قرن ها از پشت هم رفت وبشر پشت بشر پشت بشر

گرچه طولانیست نزد اهل دل آنیست، حرفش را نزن

شاهدِ زیبا رخ باعصمتان خود ساقی است

قصّه پیچیده،هوای سینه بارانیست حرفش را نزن 

غافلان مستند و بهتر مست باشند از دو روز عمر خود

دور گردون چرخشی در بعد حیرانیست ، حرفش را نزن

نیست یکسان حال دوران،آسیابست و به نوبت متّکی

میشود افسونگر افسون گفته طوفانیست،حرفش را نزن

سرکشان را سختی دوران نشاند جای خود

بندگی ، گردن نهادن ،عین آسانیست، حرفش را نزن

آنکه بر کون و مکان باحکمتش تدبیر دارد خالق است

دامن او را گرفتن بحث پایانیست، حرفش را نزن

#احمدیزدانی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی