اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۴۵ ب.ظ

دل شب بود و غمت بود و من و حال خراب

دل شب بود و غمت بود و من و حال خراب

خون دل شد غزلم چشمه ی وقتم مرداب

از تو گفتم و نوشتم و نوشتم گفتم

تا سحر هرچه نوشتم همه را داده به آب

  • احمد یزدانی

خون دل

دل شب

مرداب