اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۰۸ ق.ظ

شیطان که دریغ میکند دارو را

شیطان که دریغ می کند دارو را

بردست ز سنگ پای قزوین رو را

تنها نه که تحریم کند ایران را

تهدید کند جهان رو در رو را

چون چهره دوگانه است دست آویزد

هم دشمنی هم دوستی از هر سو را

عمرش نرسد که خوانده باشد نمرود

فرعون نخواند و قصّه ی چون او را

دارد به همه جهان طمع ، از کِبرش

خر فرض کند جهان رویارو را