اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ق.ظ

ماه مهمانی خداوند است

ماه مهمانی خداوند است

شهر  دلها چه باخدا شده است

کوچه ها زنده اند و هستی ساز

آب و جارو برای ما شده است

هرچراغی نشانی از عشق است

عاشقی پاک و بی ریا شده است

خوش بحالش که لایق سفره است

چشم در چشم اولیا شده است

هرطرف ربّنا و ذکر سحر

خانه ی دل پر از جلا شده است

لذّت بندگی به اخلاص است

رمز اخلاص ربّنا شده است

دلبری راه و رسم خود دارد

هرکه دل داد دلربا شده است .

.