اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۴:۴۶ ب.ظ

رفتی و یاد تو شد فسانه

رفتی و یاد تو شد فسانه

آتشت در دلم جاودانه

تا نیائی نمی گیرم آرام

میکشم از شرارت زبانه

شعله ور در گدازم شب و روز

شکوه ام یکسره از زمانه ؟

زندگی بی تو رنج و عذابه

تو نباشی چو زندان جهانه .

  • احمد یزدانی

آتش

جهان

زمانه

شعله ور

عذاب

فسانه