اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

رنجیده تر از تشنگی سخت کویرم

رنجیده تر از تشنگی سخت کویرم
درماندگی نیمه شب مطرب پیرم
نه قدرت رفتن نه توانی که بمانم
تا یکقدمی هم نرسد داد و نفیرم
درگیر گرفتاری از کرده ی خویشم
تاوان مکافات عمل بوده اسیرم
عمرم به هدر رفته از این چشم براهی
تا لحظه ی آخر غم و اندوه کثیرم
من هستم و دلواپسی یک سر و دائم
نه شادی و نه درد و نه بالا ونه زیرم
کارم شده است وعده شنیدن و نشستن
بیشک نشود وعده محقّق و بمیرم
تسلیم قضا و قَدَرَم ، تابع مطلق
تنها خوشیم هم قفس لشکر شیرم . 
  • احمد یزدانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی