اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۱:۱۷ ق.ظ

خورشید را در چشمهایت میتوان دید

خورشید را در چشمهایت میتوان دید

شب را میان گیسوانت میتوان چید

زیبای من از من تو نگذر سهل و آسان

با بودن تو روح من جانانه خندید

تو آیت آرامش و نوری برایم

هستی همیشه در دل من مثل خورشید

خورشید تنها نورو آتش نیست عشق است

عاشق به هُرم عشق در هرجا درخشید

من تا همیشه منتظر میمانم ای عشق

در انتظارت هستم ای بوی خوش عید.

  • احمد یزدانی

بوی خوش

خندید

عید

گیسوانت