- ۱ نظر
- ۲۶ تیر ۰۲ ، ۱۷:۳۰
گیسوانت آبشاری از طلا
دیدگانت معبری از فتنه ها
لرزه بر اندام شهر انداختی
با همه خوبی و با ما بد چرا؟
خورشید را در چشمهایت میتوان دید
شب را میان گیسوانت میتوان چید
زیبای من از من تو نگذر سهل و آسان
با بودن تو روح من جانانه خندید
تو آیت آرامش و نوری برایم
هستی همیشه در دل من مثل خورشید
خورشید تنها نورو آتش نیست عشق است
عاشق به هُرم عشق در هرجا درخشید
من تا همیشه منتظر میمانم ای عشق
در انتظارت هستم ای بوی خوش عید.