اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۱۰ ب.ظ

گاو و شاخش پدر درآورده

گاو و شاخش پدر درآورده
از همه حوصله سر آورده
ببر مغرور و مقتدر شاید
وضع و اوضاع بهتر آورده .
#کوتوال_خندان
  • احمد یزدانی

ببر

حوصله

مغرور

مقتدر