اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
شنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۱۴ ب.ظ

صافات صف هستی علی جان روح و جانی

صافات صف هستی علی جان روح و جانی

عشقی ، زمینی ، آسمانی ، پرنیانی

نوری برای عالم هستی تو ماهی 

انگیزه هستی تو شه آزادگانی 

با بودن تو جستجو معنا ندارد

کافی برای مردمان این جهانی

باب الحوائج تو حوائج تو ، امامی

خورشید عالمتاب هستی بیگمانی

عالم نباشی تو امورش ناتمام است 

تو ابتدا و انتها ، پیدا ، نهانی

در پیچ و تاب کار عالم ماندگانیم 

تو راه حلّ مشکل درماندگانی

  • ۰۱/۰۵/۲۲
  • احمد یزدانی

صافات صف

پرنیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">