اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۲:۱۸ ق.ظ

قرن تازه رسید و رویائیست

 


قرن تازه رسید و رویائیست
وقت تثبیت مهر و مانائیست
در گذرگاه آخر جاده،
مقصدی روشن و تماشائیست
جنگ تلخی که رفته است از سر
چون چراغی برای بینائیست
نصف عالم به ضدّ ما بودند
همدلی مدخل توانائیست
کرده میهن به دیگران اثبات
قاصد صلح و علم و زیبائیست
راه حلّ تمام بحران ها
رد شدن از مسیر دانائیست
روبرو قُلّه می شود دیده ،
میوه صبر ما شکوفائیست.

  • احمد یزدانی

قرن

مانائی

میوه صبر ما