می دَوَم در پیِ وصل تو همه دنیا را
عاشقم من ، چه کنم بی تو دل شیدا را
گرچه غایب شده ای ای گل نرگس ،امّا
اشک بی ریب و ریا نزد شما مقبول است
بر فقیران نگه و لطف شما معمول است
توشه ام توبه وصبر است مرا زاد سفر
امرو فرمان خدا بر همگان مشمول است
چه غمی تلخ تر از اینکه نخواهی ما را
از گروه بدو بیمار نکاهی مارا
اُدّعونی شده امّید وصال رخ دوسـت
من که خواندم ، ننوازی به نگاهی مارا
سرزدم بادل عاشق همه ی صحراها
انتظارِ تو تکان داد همه ی دنیاها
چشم یعقوب زمان سوخت به راه یوسف
میکند نور حضورت به یقین غوغاها
خندۀ شیعه به وابستگی و برکت توست
جنگ و درگیری عالم همه در غیبت توست
هُرمِ احساس حضورِ توی زیبا با ماست
حلّ هـر مشکل و سختی به ید قدرت توست
نایبان تو مقامات بـزرگی هستند
صاحب علم و کرامات بزرگی هستند
شده هرگوشۀ این خاک مزیّن به گلی
هرنشان از تو علامات بزرگی هستند
روشن است از رُخشان چهرۀ این شهرو دیار
ترک کردند برای رهِ دین شهرو دیار
خونشان ریخت ولی بیمه از آنها شده ایم
از شهید است گُلستان گِلِ این شهــرو دیار
شهر پیچید به خود از تو و عشق و تب تو
رهروانند همه چلّه نشین شب تو
بذر عشق تو به دل کاشته باشد هرکس
وقت محصول ببیند تو و خال لب تو
از غم دوریت ای دوست پریشان شده ام
بی تو از کرده ی یک عمر پشیمان شده ام
آرزویم بنشینم به سر سفره ی تو
وقت مستی بزنم داد که انسـان شده ام.
- ۰ نظر
- ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۳