حال و روز بدتان آیت دردم مردم
آتش افروز شب از سینه ی سردم مردم
نتوانم بنشینم و نگویم حرفی
در خودم مُرده و زنده شَوَم هَردَم مردم
از غم تک تکتان خون به جگر دارم من
آتشی بوده که خاکستر سردم مردم
دلخوش از همرهی و یاری یاران هستم
با شب و تیره گیش غرق نبردم مردم
تا زمانیکه نبینم لب خندان شما ،
ننشینم سرجا خشم تگرگم مردم .
- ۰ نظر
- ۲۹ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۵۱