تمام هیکلش لب شد و منهم
برای بوسه لشکرها کشیدم
زدم بر قلعه ی زیبای لب ها
شدم وارد و تا گنجش رسیدم.
- ۰ نظر
- ۲۶ مهر ۹۸ ، ۰۱:۱۶
تمام هیکلش لب شد و منهم
برای بوسه لشکرها کشیدم
زدم بر قلعه ی زیبای لب ها
شدم وارد و تا گنجش رسیدم.
بوسه ها را خاویاری کن بکش آتش مرا
آتشینی،روی دست تو دگر مشروب نیست
در نبودت حال من بد هست بدتر میشود
تو که باشی در مدار زندگی آشوب نیست
دیده در راه تو دارم نیست از رویت خبر
صبر و طاقت نیست دیگر دوره ی ایّوب نیست
گوشه ی باغ است و یاران نیز دورم کرده اند
با نبودت حوصله تنگ و زمان مطلوب نیست
با دو گیلاس از تو حالم میشود افسانه ای
جای حاشا نیست وقتی حال انسان خوب نیست
دوستت دارم و تنها با تو راضی میشوم
عاشقان را ترس از شلّاق و از سرکوب نیست
مدیون منی ، نکن مرا ناراضی
یک بوسه گرفتی و نمی پردازی
من منتظرت که تا بیائی ای گُل
تسویه کنی حساب و شادم سازی .
#کوتوال_خندان