اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خلق» ثبت شده است



چون سیریشی به میز چسبیده
با بزرگیّ آن صفا می کرد
در بیان تلاش ناکرده ،
ادّعا پشتِ ادّعا می کرد
در حریم ریاستش محکم
با خدا هم یکی دوتا می کرد
هرکجا باد می وزید آنجا
موج را اسبِ زیرِ پا می کرد
همه را داشت با سیاست بود
رنگ را رنگ در خفا می کرد
تا که ابلاغ رفتنش آمد
شکوه از خلق بی وفا می کرد
مدّتی بعد یک خبر آمد
شد مخالف و فتنه ها می کرد .
  • احمد یزدانی

عمر اگر باشد نسازم گفتگو از راز خلق

دست خود را می کشم از دکمه های ساز خلق

سینه ام را سازم همچون صندوق اسرارشان

می کنم همراهی آنان، شوم دمساز خلق

  • احمد یزدانی