اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۵:۲۷ ق.ظ

عمر اگر باشد نسازم گفتگو از راز خلق

عمر اگر باشد نسازم گفتگو از راز خلق

دست خود را می کشم از دکمه های ساز خلق

سینه ام را سازم همچون صندوق اسرارشان

می کنم همراهی آنان، شوم دمساز خلق

  • احمد یزدانی

خلق

دمساز

راز

صندوق

گفتگو